زنی نازا پیش پیامبر میرود و می گوید از خداوند فرزندی
صالح برایم بخواه پیامبر وقتی که دعا میکند وحی میرسد
او را نازا خلق کردم زن می گوید خدا رحیم است میرود و سال
بعد باز تکرار میکند و باز وحی می آید که او نازا است زن اینبار نیز
به آسمان نگاه میکند و میرود سال سوم پیامبر وقتی زن را با کودکی
در آغوش می بیند پیامبر از ان زن با تعجب از خدا می پرسد بارالها چگونه
کودکی دارد او که نازا خلق شده بود وحی میرسد هر بار گفتم او نازا است
او باور نکرد و مرا رحیم خواند رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت چه خوب
بود غمها را در برابر رحمت الهی باور نمی کردیم
توکلت علی الله با دعا سرنوشت تغییر میکند از رحمت الهی ناامید نشوید
اینقدر به درگاه الهی بزنید تا در باز شود
:: برچسبها:
دلنوشته غم فراق,
|